سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من - او = هیچکس












مقدمه:سلام.................................................همینطوری اومد تو ذهنم منم نوشتم

 

واژه ها از پس هم سرگردان در کنج خیالم...هر کدام سلاح به دست روزی یک بار می کشند مرا...هر از چند گاهی دسته ای را در بند کاغذ می کشم...قدرت آن ها بیش از این حرف هاست...به فکر انقلابی هستند...تمام مناطق درونم را به سیطره خود در اورده اند...بدون این که بفهمم در درون خود ناخواسته دچار شورشی شده ام...

 


نوشته شده در شنبه 91/7/15ساعت 4:54 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:نظر بدین خوشحال میشم..........................نظر ندینم................دست خودتونه.............خلاصه هر چی صلاح میدونین......


برای رسیدن به تو در دو راهی مانده ام...هر دو راه مرا به تو می رساند...یکی نزدیک است...و...آن یکی دور...راه دور را انتخاب می کنم...می خواهم برای رسیدن به تو آنقدر راه بپیمایم که وقتی تو را به دست آوردم...حتی یه لحظه از دست دادنتم به ذهنم خطور نکند...


نوشته شده در پنج شنبه 91/7/13ساعت 11:36 صبح توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:سلام حرفی ندارم این نوشته رو بخونید..........متوجه میشید........

گاهی خجالت می کشم از خودم......از توقعات بی جائم.......از هر آن چه که من می خواهم و تو در مقابل همه آن حرف ها بدون هیچ بحثی تنها جمله ای که به کار می بری:......چشم عزیزم هر چی تو بگی..........................

 


نوشته شده در دوشنبه 91/7/10ساعت 7:45 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:سلام دوستان...........این نوشته گرچه کوتاهه اما برای من که شیرینه خودمم نوشتمش.........

از وقتی کنارم قرار گرفته ای شادترینم.......نمی دانم علت بوده ای یا معلول...... اما این را می دانم که تنها با وجود تو شادترینم.

 

 


نوشته شده در جمعه 91/7/7ساعت 1:21 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:سلام دوستان بلاخره سیستم ما هم درست شد .............اینم  یه دل نوشته..........تقدیمش میکنم.......به تمام عاشقا................هههههههههه

 

 

شبیه دو کودک خردسال.....شب و روز در خلوت کنار هم......بدون وجود هیچ مزاحمی......گاهی ابراز علاقه و گاهی دعوا......وقتی هم دعوایی می شود.......به دنبال بهانه ها می گردیم تا باز به سوی هم برگردیم و همدیگر را نگاه کنیم......دوست داشتنمان پاک است.......به پاکی بچه ها.....و زندگی مان شبیه یک بازی........تو اسم این بازی را چه می گذاری.......من که نام آن را عشق می گذارم.......................

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/5ساعت 6:54 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

سلام دوستان حالتون خوبه..............چه خبرا چیکارا میکنین......اولا بگم/......چرا بروز نمیکنم........1:سیستمم مشکل داره نمیتونم عکس بذارم برای نوشته هام برای همین بروز نمیکنم2:نمیتونم برم از کافی نت بروز کنم .سرم شلوغه واسه این......

1....2........3....!!!!!!!!1....2....3.......!!!!!!!!1.........2.........3......!!!!!!!!!!!1......2........3....صدامو دارین:))....اهان خدا رو شکر./بله حرفمون در مورد بی جنبه ها بود............والا به خدا خوبه بعضی ها جنبه داشته باشن:)))...اقا شمارمو گذاشتم تو وبم...تا دوستی اشنایی خواست یه اسی زنگی بزنه تا از حال همدیگه خبردار بشیم........اقا بعضی ها نمیدونم چرا اینقدر بی جنبه تشریف دارن....یکی اس میده عاشقتم یکی اس میده دوستت دارم.....یکی اس میده میگه اره جون خودت تو دختری..بیا با من دوست شو.....یکی اس میده....بعدش جواب نمیده....یکی اس میده....چرت و پرت میگه.......میبینم......بی جنبه زیاده شمارمو برداشتم .....البته علت اصلی به خاطر بی جنبه ها نبودا......یکی ......گفت.....شمارتو اگه خواستی از رو وب بردار دوست ندارم..شمارت تو وب باشه...ما هم گفتیم...حتما یه چیزی میدونه دیگه.....منم برداشتم.........در اینده ای نه چندادن دور......میخوام سوپرایزتون کنم:)))....این روزا......حالم خوبه.شادم......خیلی خوش میگذره....:)))))))خب.......مثل این که زیادی حرف زدم صدای ملت در اومد....هههههههه.....منتظر......پست های عاشقانه یعنی همون اوا های دورن من بمونین:))))))..............بای بای:))))))


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/5ساعت 1:15 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

سلام دوستان حالتون خوبه................خوبه!!!!!!......خدا رو شکر............حال من یکی که اصلا خوب نیستگریه‌آور.............مشکلات به کنار........اقا......................دوروزه.....اینترنت رو باز کردم....................میام وب......هر کاری میکنم.............نه میتونم توی.........پیام رسون نظر بدم نه خصوصی بدم............کلا...........پیام رسونم کار نمیکنه................اخه خدایا من چه گناهی کردم..........به خدا دیگه دارم دیوونه میشم.............................کسی نمیدونه مشکل از چیه...تو رو خدا یکی کمک کنه...............اهههه:-((((((((((((((........


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/29ساعت 7:56 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:سلام...........................................................................................................میخواین نظر بدین میخواین ندین!!!

حسودی ام می شود به همه کس و همه چیز.به هر کس و هر چیزی که با تو در ارتباط است.همه تو را برای خودم می خواهم.عصبانیت هایت،لبخند هایت،گریه هایت،حتی آن غر هایی که میزنی را هم می خواهم.من حسودم همه چیز تو را برای خودم می خواهم.مگر چیز زیادی می خواهم.از این دنیا با همه کس و همه چیزش فقط تو را برای خودم می خواهم.می خواهم همیشه همه ات برای من باشد.حسودم دست خودم نیست........................!!!

 

 


نوشته شده در جمعه 91/6/17ساعت 12:3 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:سلام دوستان حالتون خوبه...وب رو بعد از مدت ها بروز کردم ... نظرات از یاد نره............

باران که می بارد یاد تو را با خود به همراه می آورد...هر دو پاک می کنید...باران رنگ سیاهی را از روی زمین و تو رنگ تنهایی را از روی دلم...ولی نه باران برای همیشه می بارد و نه تو برای همیشه می مانی.................

 


نوشته شده در دوشنبه 91/6/13ساعت 9:10 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

مقدمه:سلام.....این دو بیت رو نوشتم و تقدیم میکنم به یکی از دوستان واقعیم.....به دوستی که چند وقته رفته از پیش ما.....ولی ما هنوزم به یادش هستیم...خودش میدونه واسه کی هست...از دوستان پارسی بلاگی نیست.....این قسمت رو ویرایش کردم و نوشتم ....یکی دو نفر فکر کرد مسئله عاشقی هستش زودی پیام داد....خواستم بگم که..این دو بیت رو به خاطر عزیز ترین دوستم زدم..اگه مسئله عاشقی باشه...عمومی میگم...از کسی ترسی ندارم.......

ترکی: اِی مَنیم مارال دوستوم

فارسی: ای دوست مارال (آهوی) من

 

ترکی: چخدین گِدین یانیمنان

فارسی: گذاشتی  رفتی از پیش من

 

 

ترکی: سَن گِدمَدین یادیمنان

فارسی: ولی تو نرفته ای از یادم

 

 

ترکی: گَل دون گَیید یانیما

فارسی: بیا و برگرد پیش من

 

 

ترکی: مَن سَنی گوزلویورَم آهیلا

فارسی: آه کنان چشم انتظارتم

 

 

محمد نوشت: منظور از مارال (اهو) نشان دهنده ی میزان صمیمیت است......

 

بغض نوشت:چشم انتظار بهترین دوست زندگیم هستم همونی که بعد از مدت ها سری بهم زد.........

 

پشیمون نوشت:گاهی ادما یه کارایی میکنن که..........

 

منتظر نوشت:خیلی وقت است چشم به جاده دوخته ام..................

 

 

  


نوشته شده در پنج شنبه 91/5/12ساعت 7:29 عصر توسط *محمد* نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت